آهسته آهسته
|
|
روانه سوی شام است کاروان آهسته آهسته و جاری اشک چشم کودکان آهسته آهسته
اگر چه شد بخیل آن روز دریای فرات اما ز چشمش خون روان بود آسمان آهسته آهسته
حرامی حمله ور بود و حرم می سوخت در آتش به نی می کرد سرها ساربان آهسته آهسته
عدو می زد یتیمان را به کعب نیزه و شمشیر و می آمد ندای الامان آهسته آهسته
به راس نیزه ها می خورد سنگ کینه بر سرها و جاری خون ز چشم بانوان آهسته آهسته
نمی دانم چه حالی داشت زینب(س) آن زمان وقتی که می خوردی به دندان خیزران آهسته آهسته
گذشت سالها هر گز نخواهد کاست از این غم که این غم هست در دل جاودان آهسته آهسته
بیاید عاقبت از راه روزی حضرت قائم(عج) بگیرد انتقام از دشمنان آهسته آهسته
|
پنج شنبه 92 آذر 14 |
نظر بدهید
|
|
|
|